سامانه استخدام جو|سرگذشت عجیب یک سرباز در جنگ تحمیلی!
سرگذشت عجیب یک سرباز در جنگ تحمیلی!
معرفی کتاب گیس دراز و ریش دراز
اتفاقات تلخ و شیرین زندگی مخصوصاَ بر جامعه ای که طعم روزهای دردآلود جنگ را دیده است کم نیستند؛ اما همین که زمان آنها را با خود می برد تنها با خاطرات و عکس ها وقلم است که بعد از سالیان دراز زیر آسمان آبی و آرام می نشینیم وگذشته را در قطعات کوچک داستان مرور می کنیم.
در قاب کوچک داستان زندگی و سرگذشت یک سرباز را با حوادث و اتفاقات عجیبی که در جنگ تحمیلی از سر می گذراند با قلم "محمد علی گودینی" از اعضای انجمن قلم در " گیس دراز و ریش دراز" مرور می کنیم. گوش و هوشش به حصار عاریه¬ای ماه¬طلعت بود و در انتظار شنیدن گریه¬ی نوزادی تا نیمی از دلش التیام پیدا کند. یادش آمد، از وقتی سیاهی شب در غبار شکسته بود، مردان آبادی، کوچه¬های سیاه¬رود را دور زده و ویرانه¬ها را گشته¬بودند، به آن امید که اگر کسی زیر آوارها مانده باشد، کاری کنند. تا فکرش به نوری رفت، سرش داغ شده و از جا کنده شد اما از دیدن انبوه آوارها و تنهایی خود، پاهایش سست شد. باز هم کنار آوار به زانو در آمد. نگاه ناامیدش را به میانجای حیاط، کنار تخت و حوض سیمانی که از آب چشمه پر می¬شد گرداند. از آن¬جا فقط لرزش شاخ و برگ درخت¬های چند خانه¬ی آن طرف¬تر را می توانست ببیند. با دیدن ویرانه¬های خانه¬ها و دیوار¬های شکسته و در پی هر پس لرزه که چند دقیقه یک بار، سبک یا سنگین اتفاق می افتاد و صدای فروریختن آواری یا شکستن دیواری، دیگر توانی در خود نمی¬دید. رو برگرداند.در گوشه¬ی پایینی حیاط، روی کنده¬ی خشک درختگردویی، خروس گل¬باقالی، با بالی شکسته، کز کرده بود و سه مرغ جان به در برده از آوار، نزدیک آن، گاهی با تردید به زین نوک می¬زدند و از بقیه¬ی مرغ¬ها و غاز¬ها و اردک¬هاا ثری نبود. از ماغ کوتاه و خفه¬ی گاو همسایه دانست حیوان، گیر آوار است و دریغ از مردی و حوصله¬ای و توانی. یاد نوری، داغش می¬کرد و از درد ماه¬طلعت بی¬تاب می¬شد.
نمايش استخدامهاي مرتبط با مدرک شما
نمايش استخدامهاي مرتبط با استان و شهر شما
دانلود رايگان نمونه سئوالات آزمونهاي استخدامي
آگاهي از استخدامهاي روز، دولتي و خصوصي
اطلاع رساني استخدام هاي جديد از طريق ايميل و پيامک
انتشار آني آگهي هاي رسمي و معتبر کشور